loading...
دانلود داستان های کاراگاهی
امیر حسین تقی پور بازدید : 24 سه شنبه 21 خرداد 1392 نظرات (0)
کمی از نیمه شب گذشته بود . تانیا مارباخ روی تخت خود دراز کشیده بود که صدای آهسته ای از طبقه

پائین به گوش رسید . او احتمال داد شاید پدر و مادرش از میهمانی برگشته اند . خوب گوش داد تا

مطمئن  شود اما هر چه گوش داد دیگر صدایی به گوشش نرسید . با خود گفت : حتما دیوانه و خیالاتی

 شده ام اگر آن ها می آمدند ، من صدای اتومبیل آن ها را می شنیدم اما هیچ صدایی به گوشم نرسید...


امیر حسین تقی پور بازدید : 17 سه شنبه 21 خرداد 1392 نظرات (0)

«بهرام» آرام و قرار نداشت. در آن عصر، غمگين‌وار، پشت فرمان ماشين داغ كرده بود و با حالتي عصبي دندان بهم مي‌ساييد. حركات و سكناتش از نوعي آشفتگي و عدم تعادل روحي حكايت مي‌كرد. با عصبانيت پايش را روي پدال گاز فشار مي‌‌داد، دنده عوض مي‌‌كرد و به فكر فرو رفته بود...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 8
  • بازدید کلی : 194